جاده خآکی

نوشته های یه رهگذر غریب

دلخوشی...

 

دلخوشی من، رنگین کمانی است که از گیسوان باران خورده تو تا صحن مه آلود چشمانم پل می بندد.

دلخوشی من، کشف نجیب لبخندهای توست. کشف خلسه های مرموزی که گمنامی ات را ابدی می کنند.

دلخوشی من، دل بریدن از نگاههایی است که به آینه ها ختم نمی شوند و تکفیر گیسوانی است که با اقاقی های وحشی بافته نشده اند.

دلخوشی من، خواب های زلالی است که از پنجره و پرنده پر است و من پا به پای چشمانی غریبه می بارم. نم نم ولی وحشی

خواب هایی که خواب هیچ کس را آشفته نمی کنند و هیچ نگاه هراسانی را به در نمی کوبد. خواب هایی که پر از آوازهای نخوانده، پر از نخل هایی است که سرسبزی را می فهمند، پر از زخم هایی است که هیچ وقت شکوفه نمی دهند.

خواب هایی که در آن هیچ چشمی دلواپس گم شدن نیست. خواب هایی که عشق حرف مشترک نیست.

دلخوشی من، این است که در شبی آفتابی پا به پای باران، با ضرباهنگ چشمان تو ببارم، تا ناگهان گل دادنت را به نماز بنشینم، یا هر روز از چشمانت کشف کنم که عشق فقط بهانه ای است برای نماز آیات من، تا در بارش گیسوانت با گلویی از ربناهای شعله ور سربلند شوم

دلخوشی من، یک شعر عاشقانه است. یک شعر عاشقانه برای رقصاندن من کافی است. یک شعر عاشقانه که در آن باد، گیسوانت را بگریاند.
یک شعر عاشقانه که در آن عشق فقط از لبان خدا لبخند می شود. عاشقانه ای که در آن بدون حضور آبی خدا نشود به چشمان عاشقت اقتدا کرد. یک شعر عاشقانه که در آن تو .... .

دلخوشی من، این است که هر روز دستانم را در بی برگی کوچه گم می کنم ، تا از زبان پائیز پیراهنت بشنوم که چه کسی شب های مرا طولانی کرده است و چه کسی خاکستر دریا را در نگاهم پاشیده است.

دلخوشی من ، این است که هر روز تاوان آینه را می دهم و هر روز می پرسم چه کسی تاوان دلتنگی ام را ... هر وقت دلتنگی ام گل می دهد. آیته ترک بر می دارد. آینه که شکست

تو در مقابلم قد می کشی با چشم هایی گنگ ولی زلال. شاید مشکی ساده، شاید.

اگر نگاههای روبه رو زبان ساده ام را بفمند، دلخوشی های تازه ام کم نیستند ...

 

[ یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:دلخوشی من, ] [ 13:15 ] [ محمود فرجی ] [ ]
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir ]